حضرت علی (ع) به عنوان امام اول شیعیان و یکی از برجستهترین شخصیتهای تاریخی در اسلام، نمونهای از حکمرانی عادلانه و خوب را ارائه داده است. حکومت او بر پایه عدالت و انصاف، شفافیت و پاسخگویی، احترام به حقوق بشر و کرامت انسانی، مشارکت و مشورت، نظارت و کنترل فساد، حفظ امنیت و ثبات، توسعه اقتصادی و اجتماعی و رعایت اصول اخلاقی و دینی بنا شده بود. نامهها و سخنان او، بهویژه نامه مشهورش به مالک اشتر زمانی که او را به حکومت مصر گمارد، حاوی راهنماییهای جامع برای حکمرانی است که با توجه به شرایط و اقتضائات زمان خود بوده و منطقاً تابع زمان میباشد اما اصول بنیادین آن همواره به عنوان منبع ارزشمندی برای درک اصول حکمرانی خوب مورد توجه قرار گرفته است. در این مقاله از ایرانگرد، به برخی از شاخصهای مهم حکمرانی خوب بر اساس الگوی حضرت علی (ع) میپردازیم.
امام علی (ع)، به عنوان یکی از برجستهترین حکمرانان و اندیشمندان اسلام، دیدگاههای روشنی درباره ویژگیهای مدیران و مسئولان حکومتی ارائه داده است. این ویژگیها در نامهها و خطبههای ایشان، به ویژه در «نهجالبلاغه» و نامهای که به مالک اشتر نوشت، به تفصیل بیان شدهاند. از آنجا که این نامه یکی از طولانیترین نامههای حضرت علی (ع) میباشد به 10 مورد که از نظر ما جزو مهمترین شاخصهای حکومتی از دیدگاه امام علی (ع) است، میپردازیم:
امام علی (ع) معتقد بود که مدیران باید از ویژگیها و صفاتی برخوردار باشند که آنها را قادر سازد به بهترین نحو ممکن وظایف خود را انجام دهند و در راستای تحقق عدالت و رفاه عمومی گام بردارند. در روایات منقول آمده که وقتی والی قبلی مصر، محمد بن ابوبکر در جریان زمامداری به مشکل خورده بود، امام علی (ع) دنبال فردی بودند که وی را به مصر بفرستند تا این شخص اوضاع آشفته مصر را سر و سامان دهد. بدین ترتیب، مالک بن حارث اشتر نخعي که از ياران باوفاي اميرالمومنين(ع) و مردي شجاع، زيرک، هوشمند، رشيد و از مخلصان و بندگان صالح خدا بود برای این امر انتخاب کرد و او را به مصر فرستاد و در نامهای که به مالک نوشت چنین آمده است:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ.
1. هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ حِينَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَايَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بِلَادِهَا أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي كِتَابِهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِي لَا يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا وَ لَا يَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِكُ أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِكَ فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ وَ إِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَامْلِكْ هَوَاكَ وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَا يَحِلُّ لَكَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِيمَا أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَت.
رعایت تقوا و مبارزه با هوای نفس
اين فرمان بنده خدا على امير مؤمنان، به مالك اشتر پسر حارث است، در عهدى كه با او دارد، هنگامى كه او را به فرماندارى مصر بر مىگزيند تا خراج آن را جمع کند و با دشمنانش جهاد نماید، كار مردم را اصلاح و شهرهاى مصر را آباد سازد. او را به تقوای الهی و تقدم طاعت او بر دیگر کارها فرمان میدهم. و آنچه در كتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پيروى كند، دستوراتى كه جز با پيروى آنها سعادتمند نخواهد گردید و جز با نشناختن و ضايع كردن آن به شقاوت نیفتد. و دیگر آنکه خداوند سبحان را به قلب و دست و زبانش یاری کند، زیرا خداوند یاور یاریکننده خود، و عزت آن کس که او را عزیز بدارد تضمین میکند. او را فرمان میدهم بر کنترل نفس خویش در برابر شهوتها و رام کردن آن هنگامی که سرکشی کرد، زیرا نفس همواره امرکننده به بدی است، مگر آنکه رحمت خداوند او را دربرگیرد. پس اى مالك بدان! من تو را به سوى شهرهايى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل يا ستمگرى بر آن حكم راندند، و مردم در كارهاى تو چنان مىنگرند كه تو در كارهاى حاكمان پيش از خود مىنگرى، و درباره تو آن مىگويند كه تو نسبت به حاکمان گذشته مىگويى، و همانا نيكوكاران را به نام نيكى كه خدا از آنان بر زبان بندگانش جارى ساخته، میتوان شناخت.
پس نيكوترين اندوخته تو بايد اعمال صالح و درست باشد، بنابراین بر هواهایت مسلط باش، و از آنچه نسبت به تو حلال نيست بخیل باش، که بخل نفس آن است كه در آنچه دوست دارد يا براى او ناخوشايند است، انصاف روا داری.
2. وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِ
کوشش برای جلب رضایت مردم
مهربانى با مردم را شعار قلب خويش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حيوان شكارى باشى كه خوردن آنان را غنيمت دانى، زيرا مردم دو دستهاند، دستهاى برادر دينى تو، و یا انسانهایی مانند تو در آفرينش مىباشند.
اگر گناهى از آنان سر مىزند يا خواسته و ناخواسته، مرتكب اشتباهى مىشوند، آنان را ببخشاى و بر آنان آسان گير، آن گونه كه دوست دارى خدا تو را ببخشايد و بر تو آسان گيرد. همانا تو از نظر قدرت برتر از آنان، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن كس كه تو را فرماندارى مصر داد والاتر است، كه انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسيله آزمودن تو قرار داده است.
3. وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ.
هرگز با خدا مستيز، كه تو را طاقت خشم او نيست، و از بخشش و رحمت او بى نياز نخواهى بود. هر گاه کسی را بخشودی، از کرده خود پشیمان مشو، و برکیفری که دادهای شادمانی مكن، و به خشمى كه از آن امکان رهایی هست، شتاب نداشته باش. به روی مردم فریاد مزن که به من فرمان دادند و من نيز فرمان مىدهم، پس بايد اطاعت شود، كه اين گونه خود بزرگ بينى دل را فاسد، دين را پژمرده، و موجب زوال قدرت است. و اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است نظر کن، كه این نظر غرور و تندروى تو را فرو مىنشاند، و عقل و انديشهات را به جايگاه اصلى باز مىگرداند.
4. وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الاُْمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ. وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاَءِ، وَأَکْرَهَ لِلاْ نْصَافِ، وَأَسْأَلَ بِالاْ لْحَافِ، وَأَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الاْ عْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ. وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ، وَجِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاْمَّةِ، فَلْيَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَمَيْلُکَ مَعَهُمْ.
تاکید بر میانهروی و عدالت
باید محبوترین کارها در نزد تو، کارهایی باشد که با میانهروی سازگارتر، با عدالت دم سازتر و در جلب خشنودى مردم گستردهترين باشد، زیرا خشم عموم مردم، خشنودى خواص را از بين مىبرد و حال آن که خشم خواص اگر عموم مردم از تو خشنود باشند، ناچیز گردد. خواص جامعه، همواره بار سنگينى را بر حكومت تحميل مىكنند زيرا در روزگار سختى ياريشان كمتر، و در اجراى عدالت از همه ناراضى تر، و در خواسته هايشان پافشارتر، و در عطا و بخششها كم سپاستر، و اگر به آنان ندهند، دیرتر از دیگران پوزش میپذیرند و در برابر مشكلات كم استقامتتر مىباشند. در صورتى كه ستونهاى استوار دين، و اجتماعات پرشور مسلمين، و نيروهاى ذخيره دفاعى، عموم مردم مى باشند، پس، باید توجه تو به آنان بیشتر و اشتیاق تو به آنها افزونتر باشد.
5. وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِکَ بَخِيلاً يَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ، وَيَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَاناً يُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ، وَلاَ حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللهِ.إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِيراً، وَمَنْ شَرِکَهُمْ فِي الآْثَامِ فَلاَ يَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً، فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ، وَإِخْوَانُ الظَّلَمَةِ، وَأَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَنَفَاذِهِمْ، وَلَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَأَوْزَارِهِمْ وَآثَامِهِمْ، مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ، وَلاَ آثِماً عَلَى إِثْمِهِ أُولَئِکَ أَخَفُّ عَلَيْکَ مَؤُونَةً، وَأَحْسَنُ لَکَ مَعُونَةً، وَأَحْنَى عَلَيْکَ عَطْفاً، وَأَقَلُّ لِغَيْرِکَ إِلْفاً، فَاتَّخِذْ أُولَئِکَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِکَ وَحَفَلاَتِکَ، ثُمَّ لْيَکُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَکَ أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ وَأَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيمَا يَکُونُ مِنْکَ مِمَّا کَرِهَ اللهُ لاَِوْلِيَائِهِ، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ هَوَاکَ حَيْثُ وَقَعَ.
لزوم مشورت در کارها و دقت در انتخاب مشاور
بخيل را در مشورت كردن دخالت نده، كه تو را از جود و بخشش باز مىدارد، و از تنگدستى مىترساند. ترسو را در مشورت كردن دخالت نده، كه در انجام برنامههایت روحيه تو را سست مى كند. و حريص را در مشورت كردن دخالت نده، كه حرص بر اندوختن را با ستمكارى در نظرت میآراید . همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونى هستند كه ريشه آنها سوءظن به خداوند است. بدترین وزیران تو، وزیری است که كه پيش از تو وزير بدكاران بوده و و شریک گناهان ایشان. پس مبادا چنين افرادى محرم راز تو باشند، زيرا كه آنان ياوران گناهكاران، و يارى دهندگان ستمكارانند. در حالی که، تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه در کشورداری قدرت فكرى و کاردانی امثال آنها را داشته، اما بار گناهی چون بار گناه آنان بر دوش ندارند. كسانى كه ستمكارى را بر ستمى يارى نكرده، و گناه كارى را در گناهى كمك نرسانده باشند. رنج اینان بر تو کمتر است و یاریشان بهتر و مهربانیشان بیشتر و دوستیشان با غیر تو کمتر است. آنان را از خواص، و دوستان نزديك، و راز داران خود قرار ده، و باید که برگزیده ترین وزیران تو کسانی باشند که سخن حق بر زبان آرند، هر چند، حق تلخ باشد و در کارهایی که خداوند بر دوستانش نمیپسندد کمتر تو را یاری کنند، هر چند، که این سخنان و کارها تو را ناخوش آید.
6. وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَيْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِيهِ رِضًى فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وَأَمْناً لِبِلاَدِکَ، وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَاتَّهِمْ فِي ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَإِنْ عَقَدْتَ بَيْنَکَ وَبَيْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ، وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَقَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِيمَا بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ; فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَلاَ تَخِيسَنَّ بِعَهْدِکَ، وَلاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ يَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِيٌّ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَيْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَحَرِيماً يَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ، وَيَسْتَفِيضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَلاَ مُدَالَسَةَ وَلاَ خِدَاعَ فِيهِ، وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِيهِ الْعِلَلَ، وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکِيدِ وَالتَّوْثِقَةِ وَلاَ يَدْعُوَنَّکَ ضِيقُ أَمْر، لَزِمَکَ فِيهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِيقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَفَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَيْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَأَنْ تُحِيطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِيهِ طِلْبَةٌ، لاَ تَسْتَقْبِلُ فِيهَا دُنْيَاکَ وَلاَ آخِرَتَکَ.
پذیرش دعوت دشمنان به صلح در عین رعایت هوشیاری دربرابر آنها
هرگز پيشنهاد صلح از طرف دشمن را كه خشنودى خدا در آن است رد مكن، كه صلح سبب آسايش سپاهیان، و آسودگی خاطر تو، و امنيت كشورت خواهد شد. ولی پس از صلح از دشمن حذر کن، چه بسا که دشمن برای غافلگیر کردن تن به صلح دهد، پس دور انديش باش، و خوشبينى را کنار بگذار. حال اگر میان خود و دشمنت پیمان صلح بستی و امانش دادی، به عهد خويش وفادار باش، و پیمانشکنی نکن و امانی را که دادهای، نیک، رعایت نمای و جان خود را سپر پيمان خود گردان، زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست. و همه مردم جهان با وجود اختلافات بسیار در افكار و عقایدشان در آن اتفاق نظر دارند. حتی مشركان زمان جاهليت به عهد و پيمانى كه با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زیرا عواقب ناگوار پیمان شکنی را دریافته بودند. پس در آنچه بر عهده گرفتهای، خیانت مکن و پیمانت را مشکن و دشمنت را فریب مده. زیرا تنها نادانان بدکار در برابر خداوند گستاخی کنند. خداوند رعایت عهد و پيمانى كه با نام او شكل مىگيرد را از باب رحمتش برعهده همه بندگان گذاشته و آن را مایه آسایش و پناهگاه امنى براى پناه آورندگان قرار داده تا همگان به حريم أمن آن روى بياورند بنابراین در عهد و پیمان خیانت و فریب و مکر روا نیست. پس پیمانی مبند که در آن راه تاویل و فریب و بهانه باز باشد، و بعد از پیمان بستن گفتار دوپهلو به کار نبر. و مبادا که سختی اجرای پیمانی که بر گردن گرفتهای و باید عهد خدا را در آن رعایت کنی، تو را به شکستن و فسخ آن وادارد، بدون آن که در آن حقی داشته باشی. و صبر و پایداری تو در تنگنای عهد و پیمانی که امید به گشایش آن بستهای و عاقبت خوشش را پیش چشم می داری، از پيمان شكنى كه مجازاتش تو را میترساند بسی بهتر است. و نیز به از آن است که از جانب خداوند مورد بازخواست واقع گردی و راه طلب بخشایش در دنیا و آخرت بر تو بسته شود.
7. ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَبِطَانَةً، فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَاف فِي مُعَامَلَة، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الاَْحْوَالِ. وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حَاشِيَتِکَ وَحَامَّتِکَ قَطِيعَةً، وَلاَ يَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَة، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ، فَيَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَعَيْبُهُ عَلَيْکَ فِي الدُّنْيَا وَالآْخِرَةِ. وَأَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَالْبَعِيدِ، وَکُنْ فِي ذَلِکَ صَابِرا مُحْتَسِباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَيْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ. وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِکَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ، وَاعْدِلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بِإِصْحَارِکَ، فَإِنَّ فِي ذَلِکَ رِيَاضَةً مِنْکَ لِنَفْسِکَ، وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِکَ، وَإِعْذَاراً تَبْلُغُ بِهِ حَاجَتَکَ مِنْ تَقْوِيمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ.
پرهیز از رانت خواری و اعلام عذر موجه در برابر کمبودها و بدگمانیها
همانا حاکمان خویشاوندان و نزديكانى دارند كه در آنها خوی برتری جویی و دست درازی به مال مردم است، و در معاملات انصاف ندارند، ريشه ستمكاريشان را با بريدن اسباب آن بخشكان، و به هيچ كدام از اطرافيان و خويشاوندانت زمين واگذار مكن، ، مبادا به سبب نزدیکی به تو، پیمانی بندند که صاحبان زمینهای مجاورشان را در سهمی که از آب دارند یا کاری که باید به اشتراک انجام دهند، زیان برسانند و بخواهند بار زحمت خود بر دوش آنان نهند. در آن صورت سودش براى آنان، و عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند. حق را درباره هر که باشد، نزدیک یا دور، در نظر بدار و در این کار شکیبایی باش که خداوند پاداش شکیبایی تو را خواهد داد.هر چند اجرای عدالت به نزدیکانت زیان رساند، ، اگر تحملش برایت سنگین بود ، به ياد قيامت آن را بر خود هموار ساز که سرانجامِ رعایت حق پسندیده و نیکوست .اگر مردم بر تو بدگمان گردند، عذر خود را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار از بدگمانی شان کم کن، که چون چنین کنی، خود را به عدالت پرودهای و با مردم مدارا نمودهای. این معذرتخواهی تو سبب میشود که تو به مقصود خود رسی و آنان نیز به حق راه یابند.
8. إِيَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ أَدْنَى لِنِقْمَة، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبِعَة، وَلاَ أَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَة، وَانْقِطَاعِ مُدَّة، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ; فَلاَ تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوهِنُهُ، بَلْ يُزِيلُهُ وَ يَنْقُلُهُ. وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لاِنَّ فِيهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَإِنِ ابْتُلِيتَ بِخَطَإ وَأَفْرَطَ عَلَيْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَيْفُکَ أَوْ يَدُکَ بِالْعُقُوبَةِ; فَإِنَّ فِي الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلاَ تَطْمَحَنَّ بِکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.
پرهیز شدید از ریختن خون ناحق
از ریختن خون ناحق بپرهيز، كه هيچ چيز بیش از خون ناحق موجب كيفر خداوند نشود و مجازاتش را نزديك نگرداند، و نعمتش را نابود و عمر را کم نکند. روز قيامت خداى سبحان قبل از رسيدگى اعمال بندگان، ابتدا نسبت به خونهایی که ناحق ريخته شده داورى خواهد كرد، پس با ريختن خون حرام، حكومت خود را تقويت مكن. زيرا خون ناحق، پايههاى حكومت را سست، و آن را از میان برمیدارد و به ديگرى منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پيشگاه خداوند، عذرى در خون ناحق نخواهى داشت چرا كه كيفر آن قصاص است. اگر به خطا خون كسى ريختى، و تازيانه يا شمشير و دستت در کیفر از حد گذشت، كه گاه مشتى سبب كشتن كسى مى گردد، چه رسد به بيش از آن، مبادا نخوت حکومت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد.
9. وَإِيَّاکَ وَالاْ عْجَابَ بِنَفْسِکَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُکَ مِنْهَا، وَ حُبَّ الاِْطْرَاءِ، فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ لِيَمْحَقَ مَا يَکُونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِينَ. وَإِيَّاکَ وَالْمَنَّ عَلَى رَعِيَّتِکَ بِإِحْسَانِکَ، أَوِ التَّزَيُّدَ فِيمَا کَانَ مِنْ فِعْلِکَ، أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَکَ بِخُلْفِکَ، فَإِنَّ الْمَنَّ يُبْطِلُ الاِْحْسَانَ، وَالتَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَالْخُلْفَ يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللهِ وَالنَّاسِ. قَالَ اللهُ تَعَالَى: «کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا ما لاَ تَفْعَلُونَ». وَإِيَّاکَ وَالْعَجَلَةَ بِالاْمُورِ قَبْلَ أَوَانِهَا، أَوِ التَّسَقُّطَ فِيهَا عِنْدَ إِمْکَانِهَا، أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَکَّرَتْ، أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ، فَضَعْ کُلَّ أَمْر مَوْضِعَهُ، وَأَوْقِعْ کُلَّ أَمْر مَوْقِعَهُ. وَإِيَّاکَ وَالاِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ، وَالتَّغَابِيَ عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ لِغَيْرِکَ وَعَمَّا قَلِيل تَنْکَشِفُ عَنْکَ أَغْطِيَةُ الاْمُورِ، وَيُنْتَصَفُ مِنْکَ لِلْمَظْلُومِ. امْلِکْ حَمِيَّةَ أَنْفِکَ، وَسَوْرَةَ حَدِّکَ، وَسَطْوَةَ يَدِکَ وَغَرْبَ لِسَانِکَ، وَاحْتَرِسْ مِنْ کُلِّ ذَلِکَ بِکَفِّ الْبَادِرَةِ، وَتَأْخِيرِ السَّطْوَةِ حَتَّى يَسْکُنَ غَضَبُکَ فَتَمْلِکَ الاِخْتِيَارَ وَلَنْ تَحْکُمَ ذَلِکَ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى تُکْثِرَ هُمُومَکَ بِذِکْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّکَ.
پرهیز از خودپسندی، برحذربودن از منت گذاشتن بر مردم، اجتناب از خلف وعده و عدم مسئولیتپذیری
مبادا هرگز دچار خود پسندى گردى و به خوبىهاى خود اطمينان كنى، و ستايش را دوست داشته باشى، كه اينها همه از بهترين فرصتهاى شيطان در نظر اوست تا كردار نيك نيكوكاران را نابود سازد. مبادا هرگز منت احسانهايى كه کردهای بر مردم گذارى، يا آنچه برای آنها انجام دادهای بزرگ شمارى، يا وعدهای دهی و خلف وعده نمايى. منت نهادن، پاداش نيكوكارى را از بين مىبرد، و كارى را بزرگ شمردن، نور حق را در قلب خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل كردن، خشم خدا و مردم را بر مىانگيزاند. خدای تعالی میفرماید: «خداوند سخت به خشم میآید كه بگوييد و عمل نكنيد».
بپرهیز از شتاب در کارها پیش از آنکه زمان آن رسیده باشد، یا سهلانگاری در انجام کاری که زمان آن فرا رسیده است، و از لجاجت در چیزی که نامعلوم است، یا کوتاهی در آنچه که روشن است، حذر نمای. پس هر چیز را به جای خود و هر کار را به موقع به انجام رسان. و بپرهیز از این که به خود اختصاص دهی چیزی را که همگان در آن حقی مساوی دارند یا غفلت کنی از اموری که بر همه روشن است و نسبت به آنها در برابر مردم مسئول هستی. و دیر نباشد که پرده از كارهایت برداشته شود و ببینی که داد مظلومان را از تو مىگيرند. به هنگام خشم خویشتندار باش و تیزی و تندی زبانت را در اختیار گیر، دشنام نگو و حملهات را به تاخیر انداز تا خشمت فرو نشیند و آرام شوی و اختیار خود را به دست بگیری. تو بر نفست مسلط نخواهی شد مگر بسیار به یاد قیامت و بازگشت به سوی خدا باشی.
10. وَالْوَاجِبُ عَلَيْکَ أَنْ تَتَذَکَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَکَ مِنْ حُکُومَة عَادِلَة، أَوْ سُنَّة فَاضِلَة، أَوْ أَثَر عَنْ نَبِيِّنَا صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَوْ فَرِيضَة فِي کِتَابِ اللهِ، فَتَقْتَدِيَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا، وَتَجْتَهِدَ لِنَفْسِکَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْکَ فِي عَهْدِي هَذَا، وَاسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْکَ، لِکَيْلاَ تَکُونَ لَکَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِکَ إِلَى هَوَاهَا. وَأَنَا أَسْأَلُ اللهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَعَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ کُلِّ رَغْبَة، أَنْ يُوَفِّقَنِي وَإِيَّاکَ لِمَا فِيهِ رِضَاهُ مِنَ الاِْقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيْهِ وَ إِلَى خَلْقِهِ، مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ، وَجَمِيلِ الاَْثَرِ فِي الْبِلاَدِ، وَتَمَامِ النِّعْمَةِ وَتَضْعِيفِ الْکَرَامَةِ، وَأَنْ يَخْتِمَ لِي وَ لَکَ بِالسَّعَادَةِ وَالشَّهَادَةِ، إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. وَالسَّلاَمُ عَلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهِ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَسَلَّمَ تَسْلِيماً کَثِيراً، وَالسَّلاَمُ.
توجه به سیره رسول خدا
بر تو لازم است كه حكومتهاى عادلانه پيش از خود، یا سنتهاى با ارزشی که به جا گذاشتهاند و آثاری از پيامبر(ص) که آوردهاند یا واجباتى كه در كتاب خداست و آن را برپاداشتهاند، همواره به ياد آورى، و به آنچه ما عمل كردهايم اقتدا كنى، و براى پيروى از فرامين اين عهد نامهاى كه براى تو نوشتهام، و با آن حجت را بر تو تمام كردهام، تلاش كن، زيرا اگر نفست سركشى كرد و بر تو چيره شد عذر و بهانهای نزد من نداشته باشى. و جزخدای کس نیست که از بدی نگهدارد و به نیکی توفیق دهد .از خدای میطلبم که به رحمت فراگیر خود و قدرت عظیمش در برآوردن هر مطلوبی مرا و تو را توفیق دهد به چیزی که خشنودیش در آن است، که در برابر او و خلق عذری روشن داشته باشیم و از آوازه نیک در میان بندگانش برخوردار شویم و یادگارهای نیک در بلادش به جا بگذاریم و به کمال نعمت و فراوانی کرمش دست یازیم و اینکه کار من و تو را به سعادت و شهادت به پایان رساند که همانا ما به سوی او باز میگردیم. با درود به پيامبر اسلام(ص) و اهل بيت پاك و مطهر او، درودى فراوان و پيوسته. با درود.
از وصایا و عهود رسول الله(ص) با من ترغیب به نماز بود و دادن زکات و مهربانی با غلامانتان. و من این عهدنامه را که برای تو نوشته ام به وصیت او پایان می دهم و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
سبک کردن بار هزینه های مردم، توجه به عمران و آبادانی، احترام به آداب و رسوم نیک پیشین، تداوم نشست و مشاورت با علما، مبارزه با کبر و غرور ناشی از مقام، احکام قضات، شرایط قاضی، معیار انتخاب فرمانروایان، رسیدگی کامل به وضعیت تجار و صنعتگران، لزوم رسیدگی به وضع ایتام و فقیران، تعیین وقت مشخصی برای ملاقات عمومی و فاصله نگرفتن از مردم از دیگر مواردی است که مورد توجه و تاکید حضرت در این عهدنامه است.
عهدنامه مالک اشتر، یکی از نامههای پراهمیت در تاریخ اسلام شیعی است که در باب قانون اخلاقی و حقوق انسانی عمدتاً قابل تعمیم اداره جامعه است و امام علی (ع) به آن توجه داشتند، امید که توجه و عمل به آن را در حکومتی که داعیهی حکومت علی (ع) را دارد بیش از پیش ببینیم و با انتخاب حکمران اصلح در روزهای آتی سهم خود را ادا کنیم.