چند سال پیش گاهی پیش میاومد که وقتی عصبانی میشدم از واژه جهنم دره استفاده میکردم، تا اینکه یکی از دوستام گفت: « اصلا میدونی اینجایی که همش اسمشو میبری کجاست؟» با تعجب و هاج و واج نگاش کردم و آروم گفتم: «مگه همچین جایی وجود داره؟!» خنده ملایمی کرد و گفت: « میای بریم؟!» بعد بدون اینکه منتظر جواب من بشه ادامه داد: «هفته بعد آماده شو تا بریم!». توی تقویم، آخرای هفته سه – چهار روزی تعطیلی داشت که فرصت مناسبی به نظر میرسید.
موقعیت جغرافیایی جهنم دره !
بالاخره روز موعود فرا رسید. حدود دوازده ساعت راه داشتیم، پس صبح تقریبا زود حرکت کردیم تا به موقع برسیم و در طول مسیر هم از آب و هوا لذت ببریم. توی راه دو بار برای استراحت نگه داشتیم؛ برای چای و ناهار. حدود شش بعد از ظهر بود که به شهر خوی نزدیک شدیم. چون باید به خوی میرفتیم و بعد از اونجا مسیر خوی – چالدران به سمت روستای قریس حرکت میکردیم. خوشبختانه مسیر خوب بود و با اینکه تابستون بود، واقعا لذتبخش به نظر میرسید. از خوی حدود 26 کیلومتر باید به سمت چالدران میرفتیم و وارد مسیر روستای قریس میشدیم. حدود 35 دقیقه طول کشید و تابلوهای مسیر ما رو به روستای قریس نزدیک میکرد و موقعیت جغرافیایی جهنم دره مشخص میشد.
اقامت دلپذیر !
بالاخره رسیدیم. دوستم که هرگز از رانندگی خسته نمیشه با خوشحالی ماشینو ی جای خوب پارک کرد و گفت: «خب پیاده شو! من هر چی اطرافمو نگاه میکردم چیزی از درهای که شبیه جهنم! باشه ندیدیم. پرسیدم: « جهنم دره اینجاست؟! » بعد ادامه داد بیا پایین امشب اینجا میمونیم، صب بعد از صبونه میبرمت جهنم، یعنی همون جهنم دره!
جایی که پیاده شدیم روستای قریس بود. من داشتم دور و برمو نگاه میکردم که دوستم با گوشی همراه شمارهای گرفت و با شخصی به نام امیر صحبت کرد. بعدا فهمیدم که امیر ی جوون روستاییه که خونشو به مسافرا و گردشگرا اجاره میده و این آقا هامون یعنی دوست من از قبل باهاش هماهنگ کرده.
جهنم دره با طعم غذای سنتی!
امیر یه اتاق نقلی اما خیلی تمیز و مرتب در اختیارمون قرار داد. اتاقی که گوشهای از اون هم یه سرویس دستشویی شیک و نقلی درآورده بود. تقریبا ساعت از 7 گرشته بود، من اونقدر خسته بودم که دلم میخواست آبی به سر و روم بزنم و برم بخوابم که ی دفه عطر یه غذای خوشمزه هوش از سرم برد!
امیر برامون غذا آورده بود و داشت سفره آماده میکرد. هامون که کنجکاوی منو دید، خنده معناداری کرد و گفت: «بیا شکمو چون میدونستم خستهای و گرسنهته گفتم این آقا امیر ما شامو زود آماده کرده!» عطر غذا داشت دیوونم میکرد. هامون ادامه داد: « این غذای سنتی آذربایجان غربی یا بهتره بگم شهر خویه، خورش کنگر!» مزه غذا خیلی خوشمزهتر از عطرش بود! یه خورش خوشمزه که خیلی به امتحانش میارزید …»
جهنم دره بهشتی وصف نشدنی!
صبح زود بعد از صبونه حرکت کردیم. واقعا دلم میخواست ببینم جهنم دره کجاست؟
چند دقیقهای راه رفتیم، بعد رسیدیم به یه جایی که طبیعت زیباش واقعا خیره کننده بود، به غیر از ما افراد دیگه هم اونجا بودن پس این دره مشتاقان زیادی داره! رودی پر آب و زیبا از اونجا میگذشت که گفتن به پاییندست میره و زمینهای کشاورزیرو سیراب میکنه … تنوع گیاهی منطقه واقعا متنوع بود و شیبهای تند اون هم جای تامل داشت که هامون گفت: «بیشترین علت شهرت و نام اینجا به خاطر شیبهای تندشه گاهی این درهها تا 2800 متر عمق داره، اونقدر خطرناکه که اگر خدانخواسته کسی بیفته اصلا نمیشه پیداش کرد! همینجا در زمانهای قدیم محل مخفی شدن مردم از دست حاکمان وقت بوده»
میگفتن حیواناتی مثل خرس، کفتار، گراز، آهو و پرندهایی مثل شاهین و عقاب هم همین اینجارو رو برای زندگی انتخاب کردن (که البته ما اونارو ندیدیم). خلاصه اینکه هوای خنک و لذت بخش و طبیعت جذاب و دیدنی جهنم دره ، تصویر یه جای کاملا بهشتیرو توی ذهنم به یادگار گذاشت. منو هامون دو روز اونجا بودیم و حسابی بهمون خوش گذشت.
البته باید بگم که توی استان، اردبیل حوالی شهر مشگین دشت هم ی جهنم دره هست، که من هنوز موفق نشدم اونجا برم، امیدوارم بتونم اونجارو هم ببینم. یا اصلا ممکنه دوست دیگهای تجربه سفر به استان اردبیلو داشته باشه که پیشنهاد میکنم، حتما اگر به درهای به اسم جهنم هم رفته! حتما سفرنامهشو برای ایرانگرد بفرسته.
ارسالی از: بهرام شیرازی